نجات
گناهان ما، ما را از خداوند جدا می کند، و این به این معنی است که پس از مرگ، قادر به بودن با خدا در آسمان نخواهیم بود. عیسی مسیح جزای گناهان ما را بر روی صلیب بعهده گرفت. زمانی که ما به عیسی مسیح اعتقاد داشته باشیم، نجات یافتهایم و یک زندگی ابدی را دریافت خواهیم کرد
ایمان
داشتن اعتماد و اطمینان به خدا، اعتقاد داشتن به چیزی که حتی آن را نمی توانیم ببینیم
فیض
با وجود اینکه ما لیاقت تنبیه شدن از طرف خدا را داریم، او ما را دوست دارد و ما را می بخشد و شفا می دهد
گناه
هر تفکر اشتباه، کلام و یا عمل بر خلاف خدا، دیگران و یا خودمان
توبه
تغییر از رفتن مسیر خود به مسیر خداوند، تغییر در طرز تفکر و رفتارمان
درستکاری
با خدا همراه بودن، یک رابطه خوب با خدا داشتن
دعا
گفتگو با خدا
زیرا پادشاهی و قدرت و جلال تا ابدالآباد از آن توست. آمین.’
غسل تعمید
فرو رفتن در آب به عنوان خروج، نشانه عمومی ورود، تغییر شخصیتی ایمان به عیسی مسیح و مسیحی شدن
کلیسا
مردم دور هم جمع می شوند تا یکدیگر را تشویق کنند و خدا را ستایش کنند
تثلیث
یک وحدت بین سه چیز. ففط یک خداوند وجود دارد. و سه شخصیت مجزا از خداوند وجود دارد: پدر، پسر (عیسی مسیح)، و روح القدس
رستاخیز
سه روز پس از کشته شدن عیسی مسیح، او به زندگی بازگشت
امّا در حقیقت، مسیح پس از مرگ زنده شد و اولین كسی است كه از میان مردگان برخاسته است. زیرا چنانکه مرگ به وسیلهٔ یک انسان آمد، همانطور قیامت از مردگان نیز به وسیلهٔ یک انسان دیگر فرا رسید. و همانطور كه همهٔ آدمیان بهخاطر همبستگی با آدم میمیرند، تمام کسانیکه با مسیح متّحدند، زنده خواهند شد. امّا هركس به نوبت خود زنده میشود: اول مسیح و بعد در وقت آمدن او آنانی كه متعلّق به او هستند. پس از آن پایان كار فرا خواهد رسید و مسیح تمام فرمانروایان و قوّتها و قدرتها را برانداخته و پادشاهی را به خدای پدر خواهد سپرد. زیرا تا آن زمانیکه خدا همهٔ دشمنان را زیر پای مسیح نگذارد او باید به سلطنت خود ادامه دهد. آخرین دشمنی كه بر انداخته میشود، مرگ است. كلام خدا میگوید كه خدا همهچیز را زیر پای مسیح قرار داده است. ولی البتّه معلوم است كه عبارت «همهچیز» شامل خدا، كه همهچیز را تحت فرمان مسیح میگذارد، نمیشود. وقتیکه همهچیز تحت فرمان مسیح قرار بگیرد، مسیح نیز كه پسر خداست، خود را در اختیار خدا كه همهچیز را به فرمان او گذاشت، قرار خواهد داد تا خدا بر كلّ كاینات حاكم گردد. در غیر این صورت برای چه عدّهای از طرف مردگان تعمید میگیرند؟ اگر مردگان اصلاً زنده نمیشوند، چرا دیگران به نام ایشان تعمید میگیرند؟ و ما چرا باید در تمام ساعات زندگی با خطر روبهرو باشیم؟ ای برادرانروی سخن در آیه با ایمانداران است. من، چون به اتّحاد شما با خداوند، عیسی مسیح افتخار میکنم، سوگند میخورم كه هر روز با مرگ روبهرو میشوم. اگر من فقط از روی انگیزههای انسانی در افسس با جانوران میجنگیدم چه چیزی عاید من میشد؟ اگر مردگان زنده نمیشوند، پس «بخوریم و بنوشیم، زیرا فردا خواهیم مرد.»
عید پاک
معمولا در ماه مارس یا آوریل، عید پاک یادآور و جشن مرگ عیسی مسیح و زنده شدن او و آنچه که برای ما بدست آورد است
در همین وقت سران كاهنان و مشایخ قوم در کاخ قیافا كاهن اعظم جمع شدند و مشورت كردند كه چگونه عیسی را با حیله دستگیر كرده به قتل برسانند. آنان گفتند: «این كار نباید در روزهای عید انجام گردد، مبادا آشوب و بلوایی در میان مردم ایجاد شود.» وقتی عیسی در بیتعنیا در منزل شمعون جذامی بود، زنی با شیشهای از عطر گرانبها نزد او آمد و درحالیکه عیسی سر سفره نشسته بود، آن زن عطر را روی سر او ریخت. شاگردان از دیدن این کار، عصبانی شده گفتند: «این اصراف برای چیست؟ ما میتوانستیم آن را به قیمت خوبی بفروشیم و پولش را به فقرا بدهیم!» عیسی این را فهمید و به آنان گفت: «چرا مزاحم این زن میشوید؟ او كار بسیار خوبی برای من كرده است. فقرا همیشه با شما خواهند بود امّا من همیشه با شما نیستم. او با ریختن این عطر بر بدن من، مرا برای تدفین آماده ساخته است. بدانید كه در هر جای عالم كه این انجیل بشارت داده شود آنچه او كرده است به یاد بود او نقل خواهد شد.» آنگاه یهودای اسخریوطی كه یکی از آن دوازده حواری بود نزد سران كاهنان رفت و گفت: «اگر عیسی را به شما تسلیم كنم به من چه خواهید داد؟» آنان سی سكّهٔ نقره را شمرده به او دادند. از آن وقت یهودا به دنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم نماید. در نخستین روز عید فطیر، شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «كجا میل داری برای تو شام فصح را آماده كنیم؟» عیسی جواب داد: «در شهر نزد فلان شخص بروید و به او بگویید: استاد میگوید وقت من نزدیک است و فصح را با شاگردانم در منزل تو نگاه خواهم داشت.» شاگردان طبق دستور عیسی عمل كرده شام فصح را حاضر ساختند. وقتی شب شد عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر سفره نشست. در ضمن شام فرمود: «بدانید كه یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد كرد.» آنان بسیار ناراحت شدند و یکی پس از دیگری پرسیدند: «خداوندا، آیا من آن شخص هستم؟» عیسی جواب داد: «کسیکه دست خود را با من در كاسه فرو میکند، مرا تسلیم خواهد كرد. پسر انسان به همان راهی خواهد رفت كه در کتابمقدّس برای او تعیین شده است، امّا وای بر آنکسی كه پسر انسان توسط او تسلیم شود. برای آن شخص بهتر بود كه هرگز به دنیا نمیآمد.» آنگاه یهودای خائن در پاسخ گفت: «ای استاد، آیا آن شخص من هستم؟» عیسی جواب داد: «همانطور است كه میگویی.»
شام هنوز تمام نشده بود كه عیسی نان را برداشت و پس از شكرگزاری آن را پاره كرده به شاگردان داد و گفت: «بگیرید و بخورید، این بدن من است.» آنگاه پیاله را برداشت و پس از شكرگزاری آن را به شاگردان داد و گفت: «همهٔ شما از این بنوشید زیرا این خون من است كه اجرای پیمان تازه را تأیید میکند و برای آمرزش گناهان بسیاری ریخته میشود.
کریسمس
در روز ۲۵ ماه دسامبر، زمانی که ما تولد عیسی مسیح و انسان شدن خداوند را جشن می گیریم
در آن روزها مریم عازم سفر شد و باشتاب به شهری واقع در كوهستان یهودیه رفت. او به خانهٔ زكریا وارد شد و به الیزابت سلام كرد. وقتی الیزابت سلام مریم را شنید، بچّه در رَحمش تكان خورد. الیزابت از روحالقدس پُر شد و با صدای بلند گفت: «تو در بین زنها متبارک هستی و مبارک است ثمرهٔ رحم تو. من كیستم كه مادر خداوندم به دیدنم بیاید؟ همینکه سلام تو به گوش من رسید، بچّه از شادی در رحم من تكان خورد. خوشا به حال آن زنی كه باور میکند که وعدهٔ خداوند برای او به انجام خواهد رسید.» مریم گفت: «جان من خداوند را میستاید و روح من در نجاتدهندهٔ من، خدا، شادی میکند، چون او به كنیز ناچیز خود نظر لطف داشته است. از این پس همهٔ نسلها مرا خوشبخت خواهند خواند، زیرا آن قادر مطلق كارهای بزرگی برای من كرده است. نام او مقدّس است. رحمت او پشت در پشت برای كسانی است كه از او میترسند. دست خداوند با قدرت كار كرده است، متكبّران را با خیالات دلشان تارومار كرده و زورمندان را از تختهایشان به زیر افكنده و فروتنان را سربلند كرده است. گرسنگان را با چیزهای نیكو سیر نموده و ثروتمندان را تهیدست روانه كرده است. بهخاطر محبّت پایدار خود، از بندهٔ خود اسرائیل حمایت كرده است، همانطور كه به اجداد ما یعنی به ابراهیم و به فرزندان او تا به ابد وعده داد.» مریم در حدود سه ماه نزد الیزابت ماند و بعد به منزل خود بازگشت. وقت زایمان الیزابت فرا رسید و پسری به دنیا آورد. وقتی همسایگان و خویشاوندان او باخبر شدند كه خداوند چه لطف بزرگی در حق او كرده است مانند او شاد و خوشحال گشتند. پس از یک هفته آمدند تا نوزاد را ختنه نمایند و در نظر داشتند نام پدرش زكریا را بر او بگذارند. امّا مادرش گفت: «خیر، نام او باید یحیی باشد.» آنها گفتند: «امّا در خاندان تو هیچکس چنین نامی ندارد.» و با اشاره از پدرش پرسیدند كه تصمیم او دربارهٔ نام طفل چیست. او تختهای خواست و در برابر تعجّب همگی نوشت: «نام او یحیی است.» ناگهان زبانش باز شد و به ستایش خدا پرداخت. تمام همسایگان ترسیدند و كلّیهٔ این اخبار در سرتاسر كوهستان یهودیه انتشار یافت. همهٔ کسانیکه این موضوع را میشنیدند دربارهٔ آن فكر میکردند و میگفتند: «این كودک چه خواهد شد؟ در واقع دست خداوند با اوست.» پدر او زكریا، از روحالقدس پُر شد و چنین نبوّت كرد:
«خداوند، خدای اسرائیل را سپاس باد. زیرا به یاری قوم خود آمده و آنان را رهایی داده است. از خاندان بندهٔ خود داوود، رهانندهٔ نیرومندی بر افراشته است. او از قدیم از زبان انبیای مقدّس خود وعده داد كه ما را از دست دشمنانمان رهایی بخشد و از دست همهٔ کسانیکه از ما نفرت دارند، آزاد سازد و با نیاکان ما به رحمت رفتار نماید و پیمان مقدّس خود را بهخاطر آورد. برای پدر ما ابراهیم سوگند یاد كرد كه ما را از دست دشمنان نجات دهد و عنایت فرماید كه او را بدون ترس با پاكی و نیكی تا زندهایم، عبادت نماییم. و تو، ای فرزند، نبیِ خدای متعال نامیده خواهی شد، زیرا جلوی قدمهای خداوند خواهی رفت تا راه او را آماده سازی و به قوم او خبر دهی كه با آمرزش گناهانشان رستگار میشوند، زیرا از رحمت و دلسوزی خدای ماست كه خورشید صبحگاهی از آسمان بر ما طلوع خواهد كرد تا بر کسانیکه در تاریكی و در سایهٔ مرگ به سر میبرند بتابد و قدمهای ما را به راه صلح و سلامتی هدایت فرماید.» و امّا طفل بزرگ میشد و در روح قوی میگشت و تا روزی كه علناً به قوم اسرائیل ظاهر شد در بیابان به سر میبرد.
و مایهٔ سربلندی قوم تو، اسرائیل گردد.» پدر و مادر آن طفل از آنچه دربارهٔ او گفته شد متحیّر گشتند. شمعون برای آنان دعای خیر كرد و به مریم مادر عیسی، گفت: «این كودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است و نشانهای است كه در ردكردن او افكار پنهانی عدّهٔ كثیری آشكار خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت.» در آنجا، همچنین زنی نبیّه به نام حنا زندگی میکرد كه دختر فنوئیل از طایفهٔ اشیر بود، او زنی بود بسیار سالخورده، كه بعد از ازدواج، مدّت هفت سال با شوهرش زندگی كرده و بعد از آن هشتاد و چهار سال بیوه مانده بود. او هرگز از معبد بزرگ خارج نمیشد بلكه شب و روز با نماز و روزه، خدا را عبادت میکرد. او در همان موقع جلو آمد، به درگاه خدا شكرگزاری نمود و برای همهٔ کسانیکه در انتظار نجات اورشلیم بودند، دربارهٔ آن طفل صحبت كرد. بعد از آنكه همهٔ كارهایی را كه در شریعت خداوند مقرّر است انجام دادند، به شهر خود، ناصرهٔ جلیل برگشتند. و كودک سرشار از حكمت، بزرگ و قوی میگشت و لطف خدا با او بود.
مسیحی
یک ایماندار مسیحی
بشارت دادن
به اشتراک گذاری خبر خوش در مورد عیسی مسیح و آنچه که او برای ما و دیگران انجام داده است