برای زمانی مانند این
استر یکی از زنان بی نظیر کتاب مقدس است. او به عنوان ملکه یک پادشاه پارس در کشوری که به قوم او ستم میشد انتخاب شد. او متوجه یک دسیسه در جهت نابودی قومش شد و می بایست یک تصمیم بزرگ می گرفت. خداوند توانست به دلیل شجاعت استر از او برای نجات قومش استفاده کند
باید تصمیم بزرگی میگرفت
پس در روز سیزدهم ماه اول هامان منشیان پادشاه را فراخواند و متن فرمان را برای آنها انشاء نمود و از آنان خواست تا آن را به تمامی زبانها و خطهای متداول در حکومت ترجمه كنند و سپس فرمان مذكور را به تمامی امیران، فرمانداران و صاحبمنصبان بفرستند. این فرمان با نام و مُهر خشایارشاه صادر و ممهور گردید. مأموران مخصوص این فرمان را به کلّیه نواحی شاهنشاهی رساندند. طبق آن فرمان تمام یهودیان، از پیر و جوان، مرد و زن میبایست در یک روز، یعنی در روز سیزدهم ماه اَدار، کشته شوند. آنها میبایست بدون ترحّم کشته شده و اموالشان ضبط گردد.
دسیسه علیه قوم استر چه بود؟
و استر از او خواست این پیغام را به مردخای بازگرداند: «اگر کسی، چه مرد و چه زن، بدون اینکه فراخوانده شده باشد، برای دیدن پادشاه وارد قسمت اندرونی کاخ شود، جزایش مرگ است. این قانون است. همه، از مشاوران مخصوص گرفته تا مردم عادی استان، این را میدانند. فقط در یک صورت این قانون اجرا نخواهد شد و آن هم زمانی است که پادشاه عصای سلطنتی خود را به طرف آن شخص دراز کند. در آن صورت جان او در امان خواهد بود. امّا الآن یک ماه است که پادشاه مرا به حضور خود نخوانده است.»
وقتی مردخای پیام استر را دریافت کرد
زمانی که مردخای، عموی استر، پیغامی درباره دسیسه شیطانی به او فرستاد، پاسخ اولیه او چه بود؟
استر در پاسخ، این پیغام را برای مردخای فرستاد: «برو و تمام یهودیان مقیم شهر شوش را جمع کن. همگی روزه بگیرید تا سه روز و سه شب چیزی نخورید و نیاشامید. من نیز به اتّفاق ندیمههایم همین کار را انجام خواهیم داد. بعد از آن من به حضور پادشاه خواهم رفت، هرچند این عمل برخلاف قانون است. حتّی اگر لازم باشد در این راه بمیرم، خواهم مرد.»
دفعه دوم او چگونه پاسخ داد؟
آیا می توانید کارهایی که استر برای این تصمیم بزرگ انجام داد را ایست کنید، او چگونه خود را برای دیدن پادشاه آماده ساخت؟
توصیه خوبی داشت
و یک نسخه از فرمانی را که در شهر شوش منتشر شده بود که به موجب آن باید همهٔ یهودیان کشته شوند به هتاک داد. مردخای از او خواهش کرد که آن را به استر برساند و اوضاع را برای او شرح دهد و او را وادار کند نزد پادشاه رفته، از او تقاضا کند بر قومش ترحّم شود. هتاک رفته پیغام مردخای را به اطّلاع استر رسانید.
توصیه عمویش به او چه بود؟
در پاسخ به او اخطار کرده گفت: «تصوّر نکن چون در کاخ سلطنتی هستی جان تو نسبت به سایر یهودیان در امنیّت بیشتری قرار دارد. اگر تو در زمان خطیری مثل امروز ساکت بمانی، کمک و نجات از جای دیگری برای یهودیان خواهد رسید. امّا تو خواهی مرد و خاندان پدریات از بین خواهد رفت. کسی نمیداند، شاید بهخاطر چنین روزی تو به این مقام رسیدی و ملکهٔ پادشاه پارس شدی.»
عمویش چگونه به او کمک کرد موقعیتی که در آن بودند را واضح ببیند؟
پادشاه انگشتر خود را که مُهرش نیز بر آن قرار داشت (که از هامان پس گرفته بود) از انگشت خود بیرون آورد و به مردخای داد. استر مردخای را مسئول اموال هامان نمود. استر برای بار دوم بر پاهای پادشاه افتاد و با گریه و زاری از پادشاه درخواست کرد تا نقشهٔ شوم هامان اجاجی علیه یهودیان را متوقّف سازد. پادشاه عصای طلای خود را به طرف او دراز کرد، و او برخاست و گفت: «اگر اعلیحضرت صلاح میدانند و اگر من مورد لطفشان واقع شدهام، خواهش میکنم فرمانی صادر فرمایند تا از اجرای نقشهٔ هامان پسر همداتای اجاجی، برای نابودی یهودیان در تمام استانها، جلوگیری شود. چطور میتوانم شاهد مرگ و نابودی اقوام و خویشاوندان خود باشم؟» خشایارشاه به استر ملکه و مردخای یهودی گفت: «دیدید که من هامان را بهخاطر توطئهاش به ضد یهودیان دار زدم و اموال و دارایی او را به استر بخشیدم. امّا فرمانی که به نام پادشاه و مُهر سلطنتی صادر شده باشد، لغو شدنی نیست. در هر حال، شما میتوانید هرچه که بخواهید به یهودیان در همهجا بنویسید و میتوانید حکمی به نام من و با مُهر سلطنتی ممهور کرده بفرستید.» پس مردخای در روز بیست و سومِ ماه سوم، یعنی ماه سیوان، مُنشیان پادشاه را احضار کرد و حکمی را که خودش نوشته بود، برای یهودیان، حاکمان، والیان و مأموران دولتی در تمام یکصد و بیست و هفت استان از هندوستان تا حبشه فرستاد. آن حکم به خط و زبان محلی هر استان، و همچنین به خط و زبان خود یهودیان نوشته شد. مردخای فرمان را به اسم خشایارشاه نوشت و با انگشتر سلطنتی مُهر کرد و آن را به وسیلهٔ قاصدانی که بر سریعترین اسبها سوار بودند، فرستاد. طبق این فرمان یهودیان از جانب پادشاه اجازه داشتند در هر شهری برای دفاع از خود متّحد شوند. اگر افراد مسلّح از هر ملّتی یا هر ناحیهای به یهودیان و زن و فرزندانشان حمله نمایند، آنها حق دارند دشمنان خود را بکشند و اموالشان را تصاحب کنند. روزی که برای این کار تعیین شد، همان روزی بود که برای کشتار یهودیان در نظر گرفته شده بود، یعنی روز سیزدهم ماه ادار که دوازدهمین ماه سال است.
امکان بازگشت از حکم قبلی نبود، پس مردخای چه توصیه ای برای حکم جدید داشت؟
نتیجه خوبی داشت
استر سه روز پس از شروع روزه لباس سلطنتی خود را پوشید و به قسمت اندرونی کاخ رفت و در آنجا روبهروی اتاق سلطنتی ایستاد. پادشاه داخل اتاق در مقابل در ورودی، برتخت نشسته بود. وقتی پادشاه استر ملکه را در آنجا ایستاده دید، او را مورد توجّه قرار داد و چوگان طلای خود را به سویش دراز کرد. آنگاه استر جلو رفته نوک چوگان را لمس کرد. پادشاه پرسید: «ای استر ملکه، چه شده است؟ هرچه بخواهی به تو خواهم داد، حتّی نیمی از حکومت خود را.» استر در پاسخ گفت: «اگر اعلیحضرت مایل باشند، میخواهم شما و هامان در مهمانیای که امشب برای شما ترتیب میدهم، مهمان من باشید.» پادشاه دستور داد هامان فوراً بیاید تا به اتّفاق هم به مهمانی استر بروند. پس پادشاه و هامان به مهمانیای که استر ترتیب داده بود رفتند. در موقع نوشیدن شراب پادشاه به استر گفت: «به من بگو، چه میخواهی؟ حتّی اگر نیمی از حکومت مرا بخواهی، آن را به تو خواهم داد.» استر در پاسخ گفت: «در خواست و تقاضای من این است: اگر اعلیحضرت محبّت فرمایند، مایلم از شما و هامان دعوت نمایم فردا هم مجدداً مهمان من باشید. آن وقت تقاضای خود را به عرض خواهم رسانید.» نقشهٔ کشتن مردخای توسط هامان
زمانی که برای اولین بار استر نزد پادشاه رفت، پادشاه چه واکنشی نشان داد؟
پس پادشاه و هامان برای صرف غذا به مهمانی استر رفتند. در موقع نوشیدن شراب، پادشاه باز از استر پرسید: «استر ملکه، بگو درخواست تو چیست؟ حتّی اگر نیمی از حکومت را بخواهی، به تو میدهم.» ملکه استر در جواب گفت: «خواهش من این است که اگر اعلیحضرت همایونی به من التفات دارند و صلاح بدانند، جان من و ملّتم را نجات بدهند؛ زیرا من و قومم برای کشتار فروخته شدهایم. اگر تنها مثل غلام فروخته میشدیم، ساکت میماندم و هرگز مزاحم شما نمیشدم. امّا حالا خطر مرگ و نابودی ما را تهدید میکند.» خشایارشاه از استر ملکه پرسید: «چه کسی جرأت چنین کاری را دارد؟ آن شخص کجاست؟» استر جواب داد: «دشمن و آزاردهندهٔ ما، همین هامان شریر است!» هامان با ترس به پادشاه و ملکه خیره شد. پادشاه خشمگین شد و برخاسته به باغ کاخ رفت. هامان فهمید که پادشاه تصمیم به مجازات او گرفته است. بنابراین در اتاق ماند تا برای جان خود از ملکه استر التماس نماید. او بر روی تخت استر افتاد تا از او رحمت بطلبد. وقتی پادشاه به اتاق برگشت و او را در آن حال دید، با فریاد گفت: «آیا این شخص میخواهد در حضور من و در کاخ من از ملکه هتک ناموس کند!» به محض اینکه پادشاه این را گفت خواجه سرایان روی هامان را پوشاندند.
پادشاه چگونه به درخواست استر پاسخ داد؟
قرار بر این شد که این فرمان به صورت یک اعلامیه در تمام نواحی به اطّلاع همه برسد تا یهودیان بتوانند برای انتقام از دشمنان خود در آن روز آماده باشند. به فرمان پادشاه قاصدان سوار بر اسب شدند و با سرعت تمام حرکت کردند. این فرمان در پایتخت، یعنی در شهر شوش نیز به اطّلاع عموم رسانده شد. مردخای در حالی کاخ را ترک کرد که ردایی شاهانه به رنگ سفید و آبی و با ردایی کتانی با سفید و بنفش زیبا در بر داشت و تاج طلای باشکوهی بر سر نهاده بود. آنگاه فریادهای شادی مردم در تمام جادههای شهر شوش بلند بود. یهودیان بهخاطر این موفقیّت احساس خوشی و آرامش میکردند. در هر شهر و استانی که فرمان پادشاه قرائت میشد، یهودیان با خوشی و سرور آن روز را جشن میگرفتند. در این موقع بسیاری از مردم از ترسِ یهودیان، به آیین آنان گرویدند.
نتیجه نهایی چه بود؟
بپرسید
زمانی که باید تصمیم بزرگی بگیرید، چه کاری انجام می دهید؟
کاربرد
از داستان استر چه می آموزیم؟
زمانی که در آینده تصمیم بزرگی باید بگیرید، چه کارهایی انجام می دهید تا برای یک تصمیم مناسب به شما کمک کند؟
دعا
خدایا، به من کمک کن تا به توصیه خوب افرادی که به من اهمیت می دهند و من به آنها احترام می گذارم گوش دهم. به من کمک من تا همیشه پیش از هر تصمیم بزرگی، صادقانه دعا کنم
آیه کلیدی
گر تو در زمان خطیری مثل امروز ساکت بمانی، کمک و نجات از جای دیگری برای یهودیان خواهد رسید. امّا تو خواهی مرد و خاندان پدریات از بین خواهد رفت. کسی نمیداند، شاید بهخاطر چنین روزی تو به این مقام رسیدی و ملکهٔ پادشاه پارس شدی.»