عشق پدر
عیسی مسیح داستان پسر گمشده را گفت تا میزان عشق خود به ما را نشان دهد، همچنین میزان تمایلش برای پذیرفتن ما زمانی که به سمت او می رویم.
پسر راه خود را می رود
باز فرمود: «مردی بود كه دو پسر داشت. پسر كوچكتر به پدر گفت: ‘پدر، سهم مرا از دارایی خودت به من بده.’ پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم كرد. چند روز بعد پسر كوچک تمام سهم خود را به پول نقد تبدیل كرد و رهسپار سرزمین دوردستی شد و در آنجا دارایی خود را در عیاشی به باد داد.
پسر کوچکتر چه شخصیتی داشت؟
باز فرمود: «مردی بود كه دو پسر داشت. پسر كوچكتر به پدر گفت: ‘پدر، سهم مرا از دارایی خودت به من بده.’ پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم كرد. چند روز بعد پسر كوچک تمام سهم خود را به پول نقد تبدیل كرد و رهسپار سرزمین دوردستی شد و در آنجا دارایی خود را در عیاشی به باد داد. وقتی تمام آن را خرج كرد قحطی سختی در آن سرزمین رخ داد و او سخت دچار تنگدستی شد. پس رفت و نوكر یكی از مَلاّكین آن محل شد. آن شخص او را به مزرعهٔ خود فرستاد تا خوكهایش را بچراند. او آرزو داشت شكم خود را با نوالههایی كه خوكها میخورند پُر كند ولی هیچکس به او چیزی نمیداد.
پسر کوچکتر چه کار کرد؟ چه اتفاقی برای او افتاد؟
پسر به خود آمد
او آرزو داشت شكم خود را با نوالههایی كه خوكها میخورند پُر كند ولی هیچکس به او چیزی نمیداد. سرانجام به خود آمد و گفت: ‘بسیاری از کارگران پدر من نان كافی و حتّی اضافی دارند و من در اینجا نزدیک است از گرسنگی تلف شوم.
چرا او تصمیم گرفت به خانه و خانه پدرش برود؟
پس رفت و نوكر یكی از مَلاّكین آن محل شد. آن شخص او را به مزرعهٔ خود فرستاد تا خوكهایش را بچراند. او آرزو داشت شكم خود را با نوالههایی كه خوكها میخورند پُر كند ولی هیچکس به او چیزی نمیداد. سرانجام به خود آمد و گفت: ‘بسیاری از کارگران پدر من نان كافی و حتّی اضافی دارند و من در اینجا نزدیک است از گرسنگی تلف شوم. من برمیخیزم و نزد پدر خود میروم و به او میگویم: پدر، من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کردهام.
چه “گناهی” را پسر نسبت به پدر خود و آسمان مرتکب شده بود؟
دیگر لایق آن نیستم كه پسر تو خوانده شوم. با من هم مثل یكی از نوكران خود رفتار كن.’
انتظار داشت چگونه از او در خانه استقبال کنند؟
دوباره پذیرفته شدن به عنوان پسر
سرانجام به خود آمد و گفت: ‘بسیاری از کارگران پدر من نان كافی و حتّی اضافی دارند و من در اینجا نزدیک است از گرسنگی تلف شوم. من برمیخیزم و نزد پدر خود میروم و به او میگویم: پدر، من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کردهام. دیگر لایق آن نیستم كه پسر تو خوانده شوم. با من هم مثل یكی از نوكران خود رفتار كن.’ پس برخاست و رهسپار خانهٔ پدر شد. «هنوز تا خانه فاصلهٔ زیادی داشت كه پدرش او را دید و دلش به حال او سوخت و به طرف او دوید، دست به گردنش انداخت و به گرمی او را بوسید. پسر گفت: ‘پدر، من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کردهام. دیگر لایق آن نیستم كه پسر تو خوانده شوم.’
پسر پس از اینکه متوجه شد مرتکب گناه شده چه کرد؟
پس برخاست و رهسپار خانهٔ پدر شد. «هنوز تا خانه فاصلهٔ زیادی داشت كه پدرش او را دید و دلش به حال او سوخت و به طرف او دوید، دست به گردنش انداخت و به گرمی او را بوسید. پسر گفت: ‘پدر، من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کردهام. دیگر لایق آن نیستم كه پسر تو خوانده شوم.’ امّا پدر به نوكران خود گفت: ‘زود بروید. بهترین ردا را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری به انگشتش و كفش به پاهایش كنید. گوسالهٔ پرواری را بیاورید و سر ببرید تا مجلس جشنی برپا كنیم، چون این پسر من مرده بود، زنده شده و گُمشده بود، پیدا شده است.’ به این ترتیب جشن و سرور شروع شد.
آیا پدر، پسر خود را پذیرفت؟ چگونه ما این را می دانیم؟
نظر شما در مورد پدر چیست؟
از یک دوست بپرسید
آیا می توانید یک داستان در مورد پذیرفته شدن از طرف خدا و بخشش او را به اشتراک بگذارید؟
نظر شما در مورد این داستان چیست؟
آیا این داستان شبیه زندگی حقیقی ما هم هست؟
کاربرد
چگونه میتوانیم به سمت خداوند بازگردیم؟
آیا دوست دارید این گونه بخشش را دریافت کنید؟
نمونه دعا
ای پدر آسمانی، شکرگزارت هستم که عاشقم هستی. اینکه همیشه آماده بخشیدنم و پذیرفتنم به عنوان فرزندت هستی.
عشق تو بی نظیره!
آیه کلیدی
ببینید محبّت خدای پدر چقدر عظیم است كه ما را فرزندان خود خوانده است و در واقع فرزندان خدا هستیم. اگر دنیا ما را آن طوری که در واقع هستیم نمیشناسد، علّتش این است كه او را نشناخته است.